بعد از عملیات و عادی شدن نسبی اوضاع، نوبت عقب آوردن شهدا بود که گاه به
قیمت شهادت همرزم دیگری تمام می شد. وقت زیادی صرف می شد تا به بهانه
خشنودی خانواده شهید و پاس داشتن حق دوستی، پیکر شهید را از معرکه نبرد
خارج کنند. ولی بعضی وقتها زمانی که در جستجوی اسم و آدرس، جیبهایشان را
زیرورو می کردند این عبارت را می دیدند،" دوست داشتم چون مادرم فاطمه(س)
گمنام بمیرم و گمنام باشم. پس کسی که مرا می یابی، در همین محل به خاکم
بسپار ".
برخی مواقع نیز امکان عقب آوردن و انتقال پیکر شهدا نبود؛ وقتی همرزمان بر
بالین او حاضر می شدند با باز کردن دکمه های پیراهن و برداشتن فانوسقه یا
نارنجک، او را از احتمال انفجارات بعدی مصون می ساختند ولی در همین حین
چشمشان به یادداشت تبریکی به این مضمون به همراه شکلات می خورد:سلام
علیکم، خواستم شیرینی شهادتم را خودم به همه داده باشم و شما نیز در این
حلاوت با من شریک باشید.
با آغاز حمله گسترده دژخیمان بعثی به کشور، دلاور مردان ایران به مناطق
جنگی کشور رفتند و به خدمت سپاه روح الله در آمده و مردانه در جهت
دفاع از حریم جمهوری اسلامی ایران پای به عرصه مبارزه و جهاد نهادند.
هشت سال دفاع مقدس یاد آور ایثارگری،سلحشوری و پایمردی دلاور مردان
و رزمندگانی است که با گذشتن از همه تعلقات دنیوی، جان و مال خود را
در طبق اخلاص نهادند و عزت و شرف و اقتدار نظام مقدس جمهوری
اسلامی ایران را بر همه دلبستگی ها و وابستگی ها ترجیح دادند و همان
طور که امام راحل (ره) وعده داده بود ، با اتکا به نیروی ایمان و اراده
خداوند متعال، ابر قدرت ها را به خاک مذلت نشاندند.
سی و یکم شهریور، مصادف با آغاز هفته دفاع مقدس بر همه
دلاور مردان ایران زمین و شما دوستداران ولایت و رهبری
گرامی باد.
خواهرم میدانی که:
بر زنان واجب است تمام بدن خود را به استثنای صورت و دستهاا تا مچ را از نامحرم
بپوشانند و نمایان بودن صورت و دست ها تا مچ با شرایطی اشکال ندارد که:
1- صورت و دست ها زینت نداشته باشد.
2- کسی به قصد لذت و ریبه به صورت و دست های آنها نگاه نکند.
در نتیجه:
نمایان بودن پا، قوزک پا و کف پا، حرام است و خانمها باید آن را از نامحرم بپوشانند.
نمایان بودن زیر چانه، گلو و گوش، حرام است.
همچنین اگر صورت خانمها آرایش داشته باشد ، باید آن موضع را که آرایش دارد ، از
نامحرم بپوشاند.
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را میشناسند
اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را میشناسند
ولادت غریب الغربا، معین الضعفا، حضرت رضا (ع) مبارک
ای پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا رضا
آینه ی قبله نما یا رضا
....
میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات آقا امام رضا (ع) بر شما مبارکباد
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟
من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟
سلام
جاتون خالی! چه صفایی داشت این سفر! تو دهه کرامت و زیارت آقا ...
اما ...
همه جا نشون از این بود که جشن تولده، همه با هر نژاد و قوم و مذهبی که بودند دعوت بودند؛ خیلی شلوغ بود، تا حالا اینقدر اونجا را شلوغ ندیده بودم.
خوب برگردیم سر خونه اولمون که میخواستیم بریم جشن تولد! اما نمی دونستیم چی باید برای این جشن تولد کادو ببریم! آخه رسمه هر کی داره میره جشن تولد کادو میبره. و نتونستیم چیزی را به رسم ادب پیدا کنیم...
همین جوری رفتیم و دل به دریا زدیم و گفتیم ...
آقا برای تولدت اومدیم، آقا هرکی میره تولد با خودش کادو هم داره... اما ما چی آقا ... اومدیم ... اما با کوله باری از گناه و دستای خالی...
نه تنها چیزی نیووردیم بلکه چیزهای زیادی هم ازتون میخوایم.
آقا شما را به همون بزرگیت، و به همون کریم بودنتون، قسم میدیم، ما را دست خالی از این جشن و مهمونی تولدتون ناامید بر نگردونید، آخه بهمون گفتن هیچ کسی دست خالی بر نمی گرده! حتی اگه مسیحی و ارمنی باشه ... حالا ما که جای خود داره! (یه کمی مغرور بشیم)
سلام دوستان
اگه خدا قبول کنه فردا عازم مشهدیم.
نائب الزیاره همه دوستان
آرایش می کنیم که زیباتر بشیم !
لباسهای شیک ومدروز می پوشیم!
پیش دعا نویس می ریم تا وردی بنویسه مهرمون به دل دیگران بیفته!
زیبا ودلنشین صحبت می کنیم!
خدایش آخرش میخواین به کجا برسین؟
مگه نشنیدید این جمله معروفو که میگن
به مد پوشان بگویید که آخرین مد کفن است
نقل شده که روزی جمعی از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر(ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س) که در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فردای آنروز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را بازخواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از اینکه حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، مدینه را ترک کردند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدر فدایش.
پس ما ای دختران ایران زمین سعی در این داشته باشید که از همه جهات بیاییم حضرت را الگوی و سرمشق خود قرار دهیم...