گوش کن تا دامنت پر در کنم
آگهت از زینت چادر کنم
دختران را سد فحشا چادر است
عزت دنیا و عقبی چادر است
حفظ چادر ، امر حی اعظم است
دست رد بر سینه نامحرم است
حفظ چادر تا که گردد پرده دار
می شود هر دختری ، کامل عیار
حفظ چادر نهی زشتی می کند
دوزخی زن را بهشتی می کند
حفظ چادر قدر زن را قائمه است
زانکه چادر یادگار فاطمه است
این کلام نغز از پیغمبر است
حفظ چادر بهر زن ها سنگر است
بشنو از من، دست و پا گیرش مخوان
از جوانان است ، از پیرش مخوان
حفظ چادر از برای بانوان
نص قرآن است چون حصن امان
حفظ چادر خط و مشی زندگی است
بی حجابی منشا آلودگی است
نیست چادر بهر ما محدودیت
بلکه باشد بهترین مصونیت
تا شوی ایمن زخشم کردگار
چادرت را از سر خود بر مدار
" حسن فرح بخشیان "
سردار شهید علی اکبر رحمانیان
تولد : 6/5/1340
محل تولد : جهرم فارس
سمت : جانشین طرح و عملیات لشکر المهدی (ع)
شهادت : 27/11/1364
محل شهادت : فاو
فرماندهانی که دوره های پیچیده طرح و عملیات نظامی را در
کشورهای دیگر گذرانده بودند؛ در حیرت طرح های علی اکبر
مانده بودند. می پرسیدند شما کجا دوره دیده اید؟ قبل از اینکه
چیزی بگوید دوستش خلیل مطهر نیا به شوخی گفت : " توی
کشور جهرم ! مگه ما مسلمونا باید همیشه دستمون پیش
خارجی ها دراز باشه ...!؟
خا طره ای از شهادت علی اکبر
بعد از پایان عملیات والفجر 8 ، نتوانستند او را شناسایی کنند .
تلفنی با مادرش تماس گرفته بودند تا یک نشانه ای برای
شناسایی علی اکبر بگیرند.
گفته بود :
_ روی کمرش یه خال هست، همون نشونیش باشه.
بچه ها پشت تلفن گریه شون گرفته بود که جنازه از کمر به
بالا ندارد!
به کف پاهای جنازه که نگاه کردم او را شناختم، خود حاج
علی بود!
توی والفجر 8 از اول پاهاش رو برهنه کرده بود. نخلستان های
اروند پر از خار و سنگ بود، همن موقع بهش گفته بودم:
_ چرا پاهات رو برهنه کردی؟
_گفت : " کربلا منطقه ای است که حتما باید با پاهای برهنه
بری زیارت امام حسین (ع)، پا باید برهنه باشه ... ."
آن موقع حرفهایش را درست نفهمیده بودم.
اما بعد از شهادتش یک لقب براش انتخاب کرده بودند :
" سردار پا برهنه جنگ "
" به نقل از همرزم شهید"
به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند
نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند
سر تو را به نیزه ها، برند این ستمگران
نمی روم ولی مر ا به این بهانه می برند
کسی که حتی دیدنش اسباب منع از غیبت بود، با وجود او، گویی
شخص به رو در بایستی می افتاد که بدگویی برادری را بکند ،
بی آنکه چیزی بگوید یا حتی حرکتی بکند ، شخص حساب کار
خودش را می کرد ، کسی که ابهت و وقار و پرهیز گاری اش
در جمع مانع از آن می شد که هر کسی هر چه دلش می خواست
بگوید، درست مثل تابلوی ورود ممنوع برای همه قانون و میزان
بود.
حالا مرا ببین و بگو شکل مادری
چه گوشواره ای، چه لباسی، جه معجری
از قول من بگو به عمو بعد مردنم
باید برای غسل من آب بیاوری
لب های چاک خورده تو حرف میزند
تصیر چوب بوده چنین سرخ و پرپری
قدری از این محاسن خاکستری بگو
غیر از تنور نیست مگر جای بهتری
مانند رگ تو، دلم ریش ریش شد
جانم فدای تو، چه گلویی، چه حنجری
ای مقتدا برگرد تا دل ها حسینی است
مولای ما برگرد تا دل ها حسینی است
رفتی زسرداب و برون آیی ز کعبه
تا کربلا برگرد تا دل ها حسینی است
ای که شعارت یا لثارات الحسین است
نور خدا برگرد تا دل ها حسینی است
گفتی فرج را با دعا از ما بخواهید
روح دعا برگرد تا دل ها حسینی است
سرها هنوز از نیزه می خواند شما را
با نیزه ها بر گرد تا دل ها حسینی است
این که در میان تمامی روزهای قدسی، عاشورا نقطه عطفی قرار گرفته، شاید
به این دلیل باشد که عاشورا نمایشی عظیم بوده است از تمامی اصول و فروع
اسلام و کسی که بتواند این همه را در یک روز و نه در یک کلام و سخنرانی
که در قالب هنرمندانه ترین و ظریف ترین حرکات و اعمال بنمایاند تنها
حسین - سلام الله علیه- است. امام علیه السلام حتی اگر در عاشورا سخنی از
توحید نگفته باشد و اگر پرنده ی " الهی رضا برضائک صبرا علی قضائک،
لا معبود سواک " از بام حنجره درد آلودش به سوی ملکوت اعلا پر نکشیده
باشد، حضورش در عاشورا تو حید محض است. حنجره اش، دهان و خونش
تسبیح می شوند، پاسخ می گردند، لبیک می گویند، به آسمان می باشند و بر
زمین جاری می شوند.
سر سلسله زنان شجاع نهضت امام حسین (ع) زینب کبری (س) است. او
خداشناسی بود که در تحمل مصائب به " ام امصائب " لقب یافت. درعفت
و نجابت ثانی زهرا بود. تندیس شرم و حیا و دارای عصمت صغری .
او ولیه الله بود، راضی به رضای الله و امینه الله بود، عالمه غیر معلمه،
محبوب رسول خدا و فاطمه زهرا و امیرالمومنین، نائبه الزهرا، شریکه
الحسین و در فصاحت و بلاغت وارث امیرالمومنین بود، شجاعت ملکه
وجودش بود. او قهرمان کربلا بود و در صبر و مقاومت مجسمه تقوا بود.
در برخورد با مصیبت ها، چون کوه مقاوم و چون صخره درمقابل امواج
خروشان، خم به ابرو نیاورد. او کمر مصیبت را شکسته بود.
خواستم بر دامنم بگذارمت ، اما نشد
خواستم از خاک و خون بردارمت، اما نشد
این تن صد پاره را همیاری یک بوسه نیست
خواستم بی بوسه هم بسپارمت، اما نشد
دست بردم زیر جسم پاره اما ریختی
خواستم تا می شود بشمارمت، اما نشد
چون یتیمیت از تنت با تازیانه دور شد
گفتمش در قتلگاه باز آرمت، اما نشد
پاره های معجرم گر چه تبرک شد زخون
خواستم بر چادرم بنگارمت ، اما نشد
امشب شام غریبان کاروان سالار عشق است .
امشب پایان حادثه نیمروز عاشوراست.
امشب اهل بیت آرام و قرار ندارد.
امشب رقیه سه ساله بابا ندارد.
امشب زینب دیگر حسین ندارد.
آری امشب اهل حرم قافله عشق حسین بی سر سامان شد.
از بچگی یادم میاد که وقتی شام غریبان می شد مردم نماز جماعت
خودشون را می خوندند و به سمت خونه مادرشهید که تنها شهید
محلمونه میرن اونجا سینه زنی و روضه خونی می کنند.
منظور از این کار هم نشان از احترام و تشکراز کارشهیده که برای
دفاع از کشور قدم تو این راه گذاشتند و جانشون را در راه دین و
کشور فدا کردند؛ وظیفه ما هم فقط ارج نهادن به این هدفشون و
ارج نهادن به مقام شهیده.