در این شب درنده و دَیجور و بامداد ناپیدا، انسان این گل سرسبد آفرینش از جایگاه
بلند خویش فرو افتاد و کرامت و عزّت او بازیچه بت سازان و بت بانانِ هوسران
زراندوز و بی احساس و بی عاطفه شد و او را از کرنش و نیایش در برابر خدای
یکتا و عزیز کرامت ده و عزّت بخش با دسیسه و دستان نیرنگ و فریب با تبلیغها
و رهزنیها باز داشتند و به کُرنش در برابر بُتان ساخته از سنگ طلا خرما و…
واداشتند و این جفای بزرگ انسان را از دو بال پرواز بی بهره ساخت:
باور و خرد ناب .
انسانی بی بهره از این دو بال زمین گیر می شود در مرداب زندگی فرو می ماند و
توان رهیدن از باتلاق را ندارد و گرفتار دیو و دَدْ می شود و طعمه انسانهای آزمند
و درنده خوی.
انسان با دو بال باور و خرد است که می تواند اوج بگیرد کمال یابد و از تنگناها به
درآید و آسمانهای دانش را زیر بال خویش بگیرد و به گوناگون دانشها آراسته گردد
و از جهل برهد و راه های سعادت و سیادت را در نوردد و زندگی خویش را سامان
دهد و جامعه خویش را به بهترین وجه بسازد و بیاراید و تمدن انسانی را بنیان نهد.
بشر از فطرت خویش جدا مانده بود و با پیامهای فطرت هماهنگ نبود و صدای فطرت
را نمی شنید و هشدارهای آن را جدّی نمی انگاشت و خود رابی نیاز از جرعه نوشی
از این برکه خوشگوار می پنداشت و سوار بر مرکبِ راهوار هوس به هر سوی که
دلخواه خودش بود می تازید.
بشر برای فرو نشاندن تشنگی چشم به چشمه های زلالِ وحی نداشت که یا آنها را
خشک می انگاشت و یا تشنگی خود را از آن دست تشنگیها نمی پنداشت که با جرعه
نوشی از چشمه های زلال وحی فرو بنشیند و یا نه از آن دسته انسانها بود و نه از
این دسته بلکه روی آورده بود به چشمه های زلال وحی مسیحیت و یهودیت ولی آنها
را زلال و خوشگوار نیافته بود که دیری بود چشمه های اصلی از جوشش و از جریان
افتاده بودند و آنچه جریان داشت ساخته و پرداخته ارباب کلیسا و کُنِشت بود برای فریب
مردم و در اختیار داشتن زمام آنان.
بشر از حرکت تکامل پیشرفت گشودن عرصه ها و ساحَتهای جدید و نوآوری و آفرینندگی
بازایستاده بود که نه آن باور ژرف و زلال را داشت که او رابرانگیزاند دریاها را بشکافد
قلّه ها را در نوردد تاریکیها را بزداید و از ظلمتها درگذرد و به نور برسد و به ساحل
رهایی رخت کشد و نه آن خرد را داشت که انقلابی پدید آورد و از فرو رفتن جهان به
دریای ظلمت جلوگیری کند و درّهای هول انگیز مرگ را که پیش پای انسانیت دهان گشوده
بودند با تدبیر و خردوزی پُرسازد.
دیر زمانی بود که از آسمان نور نباریده بود و بر دشت دلها آن فرشته رحمت
بال به پرواز نگشوده بود.
از آسمان سیاهی می بارید و از زمین تباهی می رویید.
نه در آسمان ستاره ای سوسو می زد و نه در زمین چشم چشمه ای پلک
می گشود.
پلیدی و کینه سینه ها را انباشته بود.
همه به هم کینه می توزیدند.
دلها از کینه مالامال بود بی هیچ روزنی به مهر و مهرورزی و رحمت.
آغوشها سرد بود و دستها بی مهر و بخشش.
قلبها سنگ بود و چشمه ها خشک.
زمین بی رویش و آسمان بی بارش و ابرها نازا و بادها سوزان مسموم و
ویران گر.
غم بود که می بارید مرگ بود که اژدهاگونه دهان می گشود.
منشوری نبود که زندگی با آن تراز شود.
برای آب و نان برای ادامه زندگی بسان کرکسها به جان هم می افتادند و آن
گروه که در این آوردگاه چیره می شد و با درّندگی تمام گروه دشمن را شکم
می درید شایستگی می یافت حکمرانی کند و بر دیگران مهتر باشد و سرور.
کانونها همه سرد بودند و انباشته از خاکسترهای بی اخگر مشعلها همه
خاموش فرو مرده و فسرده و شبستانها تاریک.
از مشعلهای روشنی افروز زندگی بخش و گرما ز ا که سفیران حق سر بام
جهان افروخته بودندشعله ای پیدا نبود که مردمان سرگردان وحیران واسیرانِ
سرپنجه های باد و گرفتار آمده در گردبادهای سهمگین به آن سوی حرکت کنند.
از پیامبران پیشین کاروانهای دراز آهنگ نور ستارگان راهنما باورهای روشن جز
فسانه اجاقهای سرد و خاموش نورهای کم سو و خرافه های اندیشه سوز به
جای نبود.
دوران فَترَت به درازا کشیده بود.
چون دیر زمانی بود که کلام خداوند در زمین نور نیفشانده پرتو نیفکنده و اخگر
نیفروخته بود انسان بر مدار نمی چرخید و به راهِ اوج نمی پویید و از گردونه
کمال بیرون رفته بود و در نشیب زندگی سیر می کرد.
افسون و فسانه خرد را از بالندگی شکوفایی حرکت و حرکت آفرینی و موج-
شکنی باز می داشت و با تارهایی که به دور آن می تنید توان پرواز را از آن
می گرفت.
خرد وقتی که از اوج گیری بازماند نشکفد و نشکوفاند نپوید و نپویاند جامعه در
تاریکی فرو می رود و شومی و شوم بختی بر آن آوار می شود. زندگی وقتی
سالم است و در دریای سعادت شناور که بر مدار خرد بگردد و خرد زمام امور
را به دست بگیرد.
حال اگر در جامعه ای خرد در زنجیر شد و درتارهای تنیده شده از خرافه افسون
و فسانه گرفتار آمد و در بند شد زندگی واپس می گراید و بسان آب راکد از
زلالی و گوارایی به آلودگی و ناگوارایی پستی می گیراید.
و زندگی برهنه از خرد و به دور از سرچشمه های زلال خردورزی و خردگرایی،
مردگی است.
و اما...
اعلام ولایت همه ائمه (ع) تا روز قیامت پیامبر اکرم (ص) درطول
خطبه غدیر به معرفی تک تک جانشینان خود پرداختند، و تنها به
ذکراسامی ایشان اکتفا نفرمودند، بلکه در جای جای خطبه ی غدیر،
اوصاف ایشان را برشمردند.
پیامبر (ص) به طور مطلق از خویشتن مومنان نسبت به خود و
همه ی دارایی هایشان سزاوارترند ، به تعبیر دیگر خداوند ایشان
را اولی به تصرف قرار داده است.
بدین معنا که مومنان باید خواست پیامبر (ص) را درهمه امو ربه
خواست خود ترجیح دهند. این مقام پس از پیامبر (ص) برای
همه ی ائمه ازحضرت علی(ع) تا حضرت مهدی (عج) ثابت و
پا برجاست.
پیامبر اکرم (ص) با تاکید امامت و ولایت حضرت علی (ع)،
ولایت سایر ائمه (ع) را هم تا روز قیامت تثبیت فرمودند؛ قبول
امامت و سرپرستی حضرت امیر (ع) و امامان بعد از ایشان ،
امری است که خداوند برهمه ی مردم واجب کرده واین تکلیف
تا روز قیامت از هیچ کس ساقط نمی شود.
"السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله انا
توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا
وجیها عندالله اشفع لنا عندالله "
بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)
شهادت پنجمین امام شیعیان بر همه دوستداران ولایت و امامت تسلست باد.
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک دل بی قرار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی
دعای این همه شب زنده دار کافی نیست
شهادت حضرت امام محمد تقی (ع) جواد الائمه بر پیشگاه
امام عصر و نائب بر حقش و همه شیعیان جهان تسلیت.