حالا مرا ببین و بگو شکل مادری
چه گوشواره ای، چه لباسی، جه معجری
از قول من بگو به عمو بعد مردنم
باید برای غسل من آب بیاوری
لب های چاک خورده تو حرف میزند
تصیر چوب بوده چنین سرخ و پرپری
قدری از این محاسن خاکستری بگو
غیر از تنور نیست مگر جای بهتری
مانند رگ تو، دلم ریش ریش شد
جانم فدای تو، چه گلویی، چه حنجری
محرم از راه رسیده است و کوچه های شهر میز بان شور حسینی است.
باز همه خیابانها، سرای توست. هیچ کجا غریبه نیستی. سر به دیوار هر هیئت که
می گذاری سرای آقای توست.
یا ابا عبدالله (ع) !
صدای " هل من ناصر " ت هنوز در گوش زمان پژواکی پیاپی دارد. هنوز هم در
فراخنای تاریخی بلند دوری جستن تو از " کرب " و " بلا "ی " کربلا " ، به
سرزمینی که با عشق الهی به آن پا می گذاشتی، طنین انداز است.
حسین جان!
سز به دیوار هیئت می گذارم. چشم هایم را می بندم. چقدر عاشورا ببینم و حسین
تنها بماند؟
( پرستو قادری/نشریه خیمه )
وقتی به تن لباس سیاه عزا کنی
دل را به ماتمی ابدی مبتلا کنی
گویی حسین ز یکسره اشکت روان شد
وقتی لوای خیمه ماتم به پا کنی
از نای خسته تو نوای حزین رسد
ذکر از شهید تشنه لب نینوا کنی
یا صاحب الزمان چه شود از کرامتت
ما را مقیم یک مهر کربلا کنی
وقتی طواف مرقد شش گوشه می کنی
تنها دعای ماست که ما را دعا کنی