می خواهم، هم برای خودم و هم برای رزمنده ای از تبار عشق هشت سال دفاع
مقدس و جنگ نابرابر برایتان بگویم.
تا دیروز ، از راه دور با کاتیوشا و خمپاره ها و موشکها و مین ها، دست و پا
را قطع می کردند؛ حالا دل و چشم های ما را با هزاران بی حیایی و اسلحه ی
رسانه نشانه رفتند.
ای دلاور مرد شاید بگویی آن موقع اگر ما نمی رفتیم، حالا تو نمی توانستی به
این راحتی قلم در دست بگیری و بنویسی.
می دانم! حقیقت هم اینچنین است؛ ولی برادر! برایم بگو کدام دفاع سخت تر
است؟ دشمن تو مشخص و حاضر بود؛ اما حالا چی! ما چکار کنیم در این
جبهه ی تهاجم فرهنگی، و رزمنده میدان ندیده؟!
برادر! طرحی پیشنهاد بده و بیا داخل گود و کاری بکنیم که صفا و صمیمیت
آن موقع ها در این زمان هم صورت بگیرد.
حالا حتی داخل چارچوب و ستون خصوصی خود نیز امنیت نداریم. چرا تا
دوی نصف شب، پشت دنیای مجازی اینترنت، چشمانمان رنگ خون می -
گیرد و ساعتها وقت می گذاریم ؛ ولی حتی قضای نماز صبح را هم نمی-
توانیم ادا کنیم؛ دلیلش چیست؟
می بینی برادر! تو نیز رزمنده بودی و ما هم رزمنده ایم و خواهیم بود.
می بینی چقدر میدان جنگ ما سخت است؟
در جیب تو و دوستان تو قرآن و ادعیه و پلاک بود، فرزند خمینی
بودنت، افتخار بود؛ ولی توی جیب جوانان ما و گردن های یقه بازشان،
علائم موهن پرستی است که حتی خودشان هم از این پیام خبر ندارند!
حالا در این میدان جهاد و شناخت راه، بزرگترین درد جوانان امروز،
مدل موی سرشان است و عمل بینی و برداشتن ابرو و هزاران هزار
بی عاری. می بینی چقدر به پشتیبانی و دعای تو نیاز داریم؟!
دشمن نیروهای خود را مزدورانه و زیرکانه نفوذ داده و روح و ذات
خدایی ما را به تاراج می برد. وقت آن است که اسلحه قلم را با فشنگ
فرهنگ نبوی پر کنی و به دادمان برسی. حالا هم مثل آن موقع دفاع
مقدس و شور و شوق پرواز از فرش تا عرش، دست هایمان به سوی
شما دراز است؛ما به صفای باطن و ظاهر خاکی شما نیاز مبرم داریم.