بیا که بی تو ندارم دگر قرار، بیا
بیا که جان به لب آمد ز انتظار، بیا
بیا که هجر تو از پا مرا فکند ای دوست
بیا که بی تو به من گشته کار زار، بیا
به من وصال تو را، آسمان نمی خواهد
به کوری فلک و چشم روزگار، بیا
بیا و بود و نبود مرا بسوز، ولی
به من بلای جدایی روا مدار، بیا
اگر به باد رود خاک من، پس از عمری
هنوز جان به تو باشد امیدوار، بیا