جهان به سوی تاریکی مطلق با شتاب به پیش می رفت. نه مسیحیت پیامی برای برانگیختن
انسانها و شور و نشور آنان داشت و نه یهودیت می توانست مشعلی فرا راه انسانها بر-
افروزد و نه تمدن بیزانس توان آن را داشت که با دانش و تمدن خود انسانها را از گرداب
بلا برهاند که خود در گردابی سخت دهشت انگیز و دانشی مرده و بی روح و ناکارامد و
تمدنی از هم گسیخته گرفتار بود. و نه تمدن سامانیان و موبدان زردشت را نیرو دانش بینش
و نوری بود که جهان را از تیرگی به درآرند و به روشنایی ره نمایند که خود در غُبار جهل و
خرافه بی دانشی بی بینشی تاریکی و سیاهی گم بودند و در جهنم خود ساخته می سوختند .
در این هنگامه درد و رنج که واحه ها جامعه ها حکومتها و تمدنهای جاهلی یکی پس از
دیگری بسان صخره ها از فراز قلّه ها به نشیب درّها پرتاب می شدند و واپس می گراییدند
و هیچ دست توانا آیین و مدنیتی را یارای جلوگیری از ادبار فلاکت بار و فروپاشی آنها نبود
خداوند رحمان و رحیم در گاهواره عرشی و در دامن مهر طبیعت کودکی را می پروراند که
موعود عالمیان بود و چشم و چراغ خسته دلان و رهایی بخش جان خستگان.
در کارگاه صنع الهی فرشتگان به دستور رب ودود در کار ساخت و پرداخت سینه او بودند
تا تاب و آمادگی تجلی نور حق و هبوط فرشته وحی را داشته باشد.
در پیرامون و درون او هنگامه ای به پا شده بود. صداهایی را می شنید رفت و آمدهایی را
احساس می کرد خود را در هاله ای از نور می دید و در حصار فرشتگان نگهبان.
فرشتگانی سینه اش را صیقل می دادند زنگارهای آن را می زدودند و بسان آینه شفافش
می ساختند که نگارگرِ دانا صاحب عرش و کرسی آفریننده عالم و آدم ماه و خورشید و
ستارگان آسمان و زمین دریاها و کوه ها بر لوحِ ضمیر او با کلک خوش نگار خویش
سخن خویش بنگارد و نقش زند.
و فرشتگانی او را در هودجی از نور راه می بردند که مباد غُباری بر سینه و لوح ضمیرش
نشیند.
و فرشتگانی همه گاه و همه دم شیطانها را می راندند که به این بارگاه پرجلال و شکوه
نزدیک نشوند.
و فرشتگانی همدم و مونس تنهاییهای او بودند و گذشته و آینده جهان را بر او می نمودند.
پا به مرز چهل گذاشت کمال یافت و از هر جهت شایستگی آن را یافت که خورشید جهان -
افروز شود و به بارگاه بار یابد و سینه اش مهبط وحی و گنجینه اسرار گردد.
این آن و لَمْحه همان آن و لَمْحه ای بود که جبرئیل(ع) با همه بزرگی و شکوه و جلال و
هیمنه اش بر آسمان ایستاده بود و با بالهایش شرق و غرب عالم را فرا گرفته بود و او
را در برگرفت و سخت بفشرد و گفت: