ناله کم کن دل دیوانه که یار امدنی است
بی قراری مکن این قدر امدنی است
گردی از دور بلند است کمی خیره بمان
پلک بر هم منه اخر که سوار امدنی است
کوچه را اب بزن ، اینه در دست بگیر
سوره وصل بخوان زان که نگار امدنی است
رقص شمشیر به دستان بلندش زیباست
اخرین حیدر این ایل و تبار امدنی است
زود اسپند نما که چشمش نزنند
یوسف مرا که در این شهر ودیار امدنی .