ای که آواره چشمان تو دریا می شد
غرق در نیل غمت حضرت موسی می شد
می رسی دست نداری و کسی از پس نخل
با عمودی به سر راه تو پیدا می شد
همه دیدند به روی بدن تو هر تیر
با چه سختی بغل تیر دگر جا می شد
رفتی و باد سیاهی طرف معجر رفت
اول بی کسی زینب کبری می شد
مادرم آمد و عطر نفس علقمه ات
بی تو ای پشت و پناهم کمرم تا می شد